کودکی داشتم خراباتی


می کش و کمزن و خرافاتی

پارسا شد ز بخت و دولت من


پارسایی شگرف و طاماتی

شیوهٔ خمر و قمر و رمز مدام


صفتی بود مرورا ذاتی

آنکه والتین ز بر ندانستی


همچو بلخیر گشت هیهاتی

خوانده از بر همیشه چو الحمد


عدد سورهٔ لباساتی

گوید امروز بر من از سر زهد


مثل و نکتهٔ اشاراتی

دوش گفتم ورا که ای دل و جان


مر مرا مایهٔ مباهاتی

گر چه مستور و پارسا شده ای


واصل هر گونهٔ کراماتی

گر یکی بوسه خواهم از تو دهی؟


گفت: لا والله ای خراباتی

ای سنایی کما ترید خوشست


دل به قسمت بنه کمایاتی